X

ورود به پایگاه خبری طوفان زرد

30 دی 1396, 09:37
کد خبر: 25581
خبرنگار: HSH
نظرات: 0

ما فردای هر بازی با شما هستیم

قسمت بیستم؛ مردانِ بی فروغ... سلام هوادار!

قسمت بیستم؛ مردانِ بی فروغ... سلام هوادار! قسمت بیستم؛ مردانِ بی فروغ... سلام هوادار!
اینکه از کجا به کجا رسیدیم مهم نیست چراکه بر آن واقفیم، اما... اینکه از اینجا به کجا می رسیم را تنها یکتای بی همتا می داند...
راستش را که بخواهی به عنوان یک هوادار نمی دانم دیگر چه برای تیم عزیزمان درست و صلاح است و چه چیز غلط و گاها موجبات سقوط...!
نمی دانم مشکل تیممان را تنها تعویض سرمربی می تواند رفع و رجوع کند یا باید اعتماد کرد به اندیشه ها...
حالا حتی این را هم نمی دانم استیماچ و ویسی مقصر بودند یا فرکی و کرانچاری که خاطره های قهرمانیشان فراموش نشدنی است...!
در میان این همه رویای گمشده مان شاید تنها این را می دانم که تکرار تاریخ غیر ممکن نیست...
در روزی که انتظار شکست پر تجربه هایمان در برابر سپید رودی های تازه وارد را نداشتیم، روزگار به همراه پاهایشان باب میلمان نچرخید و اینگونه نتایج بر وفق مرادمان نخورد...
حالا که در سراشیبی پایان فصل تلخ لیگ برتر هستیم و شاید مدعی بودن مان بسی جای خنده است؛ نمی دانیم چه فکر چاره ای خواهند کرد به حال سپاهانمان!
احسانی که با المپیاکوس قرارداد خود را سه ساله بسته است و یا محرمی که حاضر نیست باز گردد؟ ... شاید هم هادی که دلخوری قلبش، دستانش را برای پا به توپ شدن ها بسته است!
اصلا نمی دانیم پل های پشت سرمان هنوز باقی مانده اند یا باید دلخوشِ آینده ای شد که چنان که به نظر میرسد جذابیتی ندارد...!
پس ترجیح می دهم در گذشته ای غرق شوم که پر است از "واقعیت"؛ نه در آینده ای که "حقیقت ها" کاممان را هفته به هفته تلخ تر و تلخ تر می کنند...
سلام هوادار نباید تلخ می گذشت؛ با کوله باری از امید آمدیم که سخنمان از پیروزی ها باشد... نیامدیم که تیترهایمان از متن هایمان زهر دارتر بشود... نیامدیم که سر ماندن و نماندنمان در لیگ چاره اندیشی کنیم تنها آمدیم کمی به یاد گذشته در سایبری طوفان زردیمان همدم لحظه های سپاهانِ جان گرفته مان باشیم... نیامدیم برای سرافکندگی هایمان بلکه آمدیم همسو با یکدیگر کمی از حال خوشمان بنویسیم نه از درد و دل هایی که بویی از مدعی قهرمانی ندارد...
قصدمان سخن از پنبه های رشته شده ی مان نبود، می خواستیم تار و پودهایمان را محکم کنیم... اصلا آمده بودیم که قهرمانیِ سپاهانمان را در کنار بهترین هواداران دنیا جشن بگیریم اما این آمدن به مذاقمان خوش نیامد چراکه تنها دلمان از ترس ریشه های تضعیف شده ی طوفانمان به درد آمد و به درد کشید...
گفتیم "جبران از دست رفته ها" و هفته ی پیشین ناچارا زدیم: آخر بد شانسی"!
حالا که خوب می نگرم چقدر دلمان تنگ است برای برگ زدن آلبوم خاطراتمان... آن روزهایی که همه بودند... همه ی آن هایی که باید!
فراغ بال داشتن هایمان را یادش بخیر و آن جام ها و آن دست های آشنای کاپیتان هم...! دستان بر سر مهدی شریفی در بازی با سایپا و تکنیک های حاج صفی را هم یادشان بخیر...
حتی شماره ی پنج فراموش نشدنی و ویترین های خاک نخورده ی سپاهانمان را هم...!
سپاهانِ واقعی... یادت بخیر...
اما در میان تمام گله های مان از شکست دوباره یادمان نرود انصاف را رعایت کنیم... در میان هیاهوی شکست ها به حق سخن بگوییم و به ادب انتقاد کنیم...
خواستم بگویم لحظه های طلاییمان رو به نابودی و زوال است اما تا که خواستم بازش کنم به یاد ساعت 10 صبح جمعه مان افتادم و کمی در بین کولاک حوادث لبخندی از سر ارامش بر لبانم نقش بست...
آری بانوانان را می گویم که در تاریکی های شب های مردانه ی فوتبالمان ستاره ی سعادت شده اند و همه جوره جور مردانِ بی فروغ را می کشند و طوفان به پا می کنند... بانوان طلایی که خیلی ها از آن ها غافلند در حالی که تنها آن ها نام سپاهان واقعی مان را اینک یدک می کشند و آبرویمان را یک تنه خریده اند...
آن هایی که برایشان فروغ و هاجر ندارد، الهام و افسانه هم ندارد و تنها برایشان برد گروهی معنا پیدا کرده است... خانم هایی که برای خودشان مردی شده اند و خوب از پس لحظه های سخت جنگیدن و اثبات بر می آیند...
باید گفت داشتن بانوانی به بهترینی طلایی هایمان افتخاریست در دنیای فوتبالمان... پاهای طلایی تان شاید راه سهمگین موفقیت مان در لیگ برتر را هموار کند...
بودن تان شایسته ی عنوان قهرمانی و پیروزی های پر گلتان سزاوار سپاهان مان است...
باید آقایان طلایی مان به الگو شدن باز گردند... عبرت به ناممان نمی آید...
برای جنگیدن، برای پس گرفتن شاید خیلی دیر شود پس حال را دریابید... هر لحظه امکان فرو ریختن آرزوهای سپاهانیمان در جاده ی هواداری هایمان وجود دارد که سخت نگرانمان کرده است و واضحانه شاکی!
گله ی هواداران را جدی بگیرید آن ها گذشته ای را می بینند که تنها مشترکاتش در حال حاضر، کرانچار و شریفی مان هستند....!
هواداران، دلسوزِ سپاهانمان اند و چه شیرین که در راه سختی ها مثل کوه پشت سپاهانمان ایستاده اند...
برترین های سپاهان، هوادارانند... و بهترین ها اما... هوادارانند... چرا که هیچ واژه ای در میان اندیشه هایم برای"ترین ها" نمی گنجد جز شما...
پس ما باز هم اعتماد می کنیم و همچنان استوار و پایدار ایستاده ایم...اما اینبار تنها برای نام سپاهان مان!
بزرگ مردان را سختی ها می سازند و باز هم اعتماد و فرصت، بزرگواریِ هواداران طلایی است...
آینده همین حالِ فرداست چراکه حالِ امروز، مُهر گذشتن بر شناسنامه اش زده است...
فرصت جبران در همین نزدیکی هاست... ما می توانیم حسرت ها و پشیمانی ها را به قسمت ها و قهرمانی ها مبدل کنیم اما کافیست که بخواهیم...!
امروز تصمیمات مهمی گرفته میشود... ای کاش به صلاح عزیز طلایی مان باشد...
ماندن یا نماندن...؟ همیشه مسئله این است...!
به امید پیروزی طلایی سپاهان برابر فولادی های خوزستانی...
ما فردای هر بازی با شما هستیم، پس...
سلام هوادار!
قسمت بیستم؛ مردانِ بی فروغ... سلام هوادار!
نظرات کاربران
برای ارسال نظر، باید در سایت عضو شوید.
آخرین ها