اینجا سپاهان است آقای بازیکن!
با شما هستم آقای بازیکن !
حرفهایتان را شنیدم ، آنجا رسالتم این بود که ساکت باشم و بشنوم وشما گفتی و گفتی ...
اما اینجا هوادارم ، در میان سیل هوادارانی که اگر عاشق طوفان زردی هستند، به نام سپاهان ،
دلیلش شما و امثال شما نبودید و نیستید !
پس گوش کن !
شما که گفتید از شرایط فنی ناراحت نیستی و مشکل مالی داری ...
شما که گفتید میزبان و میهمان بودن در جام حذفی فرقی ندارد، وقتی جیبمان پر باشد...
شما که گفتید قرعه آسیا سخت نیست ، میتوانیم قهرمان شویم ، اگر پول باشد...
شما که گفتید تا وقتی جیب خالیست ، دل هیچکس با تیم نیست !...
باور کن اگر دست من بود و کاره ای بودم ، میگفتم همین حالا برو!
حالا که دل و جیبت اینقدر به هم وابسته است ، حالا که برد و باخت تیمت در گرو پولت است ، حالا که تعصب به طوفان زرد ما برایت معنا ندارد برو!
شما لیاقت قرار گرفتن کنار اسطوره ای که عالم و آدم به اخلاقش تعظیم می کنند را نداری...
شاگردی امثال محرم عشق میخواهد آقای بازیکن! نه پول !
ظاهرسازی ؟؟؟ یک سال ! دو سال ! نه چهارده سال...!
برای اولین بار تاسف خوردم به حال سپاهان کبیری که فکر نمی کنم تا ابد هم آنقدری لیاقتش پایین بیاید،
که امثال شما در آن جایی داشته باشند...
تو از همان قومی! از همان قومی که صفرهای قراردادش را میشمارند و برطبق آن بازیشان را تنظیم میکنند ! آنهایی که رنگ قلب و لباسشان هیچ وقت ، به طلای سپاهان نمی ارزد...
نسل رویایی سپاهان، محمود کریمی ها و عقیلی ها که هیچ ! اما از حرفهای لئون مدت زیادی نگذشته ، شرم کردیم حرفهایت اینجا کنار حرفهای او باشد !
اینجا قرار بود حرفهای تو نوشته شود نه من ... برو خدا را شکر کن که آنقدر کوته فکرانه بود که ارزش چشم و گوش همه هواداران سپاهان را نداشت !...
حرفهای شما را شاید فقط دو سه هوادار شنیدند ، میدانی پاسخ مشترکشان چه بود ؟
حیف! حیف نسل عاشقی که دادیم بروند وتو جایشان را گرفتی ! حیف کریمیان ها و سیدصالحی ها...