X

ورود به پایگاه خبری طوفان زرد

31 تیر 1395, 18:15
کد خبر: 19484
خبرنگار: mojtaba
نظرات: 76

حالا بعد از یک دهه سراسر افتخار....

وقتی دستان گره کرده‌ات رو به آسمان بود

وقتی دستان گره کرده‌ات رو به آسمان بود وقتی دستان گره کرده‌ات رو به آسمان بود
«اینکه بیایند و بگویند دوران فوتبالش تمام شده آدم را عصبی می کند. اینکه همه مفسر شوند و با انواع و اقسام تحلیل های فنی و فوتبالی او را به توپ ببندند آدم را مات و مبهوت می کند، چه برسد به وصله های جور و ناجور!
یک لحظه در فکر فرو می روی، او، دیروز، کاپیتان، اسطوره، تعصب و البته غرور؛ امروز اما، جدایی، سکوت، فاصله، اینستاگرام و البته باز هم غرور!
برایمان نوشته بود انسانم آرزوست... اما چرا انسانیت؟ واژه ای که گاهی فقط همان معنای اسم فاعل ریشه عربی اش را یدک می کشد تا همه چیز را در یک کلمه خلاصه کند. آن موقع محکوم می شوی جلوی کلمه انسان یک دونقطه کمرنگ بگذاری و با دستان لرزان بنویسی فراموشکار!
همه این ها جمع شد تا امروز برای تو دست به قلم شویم اسطوره ...
و برای یکبار هم که شده آنقدر خاطره بازی کنیم تا بر خلاف نظر هادی، از انسانیت فاصله بگیریم ...
دقیقاً برویم به همان روزهایی که جوانی رشید، لباس طلایی به تن کرد. به همان ایامی که مزه قهرمانی را برای اولین بار یک تیم شهرستانی چشید. آن روزهایی که گذشت، تولد سپاهانی بود که در آینده ای کوتاه بتواند شعار حالا حالاها سر دهد ...
یادت هست جام های لیگ و حذفی را، اولین افتخارات ملی تو با پیراهن طلایی ات. همان روزهایی که مثل تو و یارانت، ما هم مدهوش رویای آسیایی مان بودیم؟
راستی یادت هست آن روزهایی که در طوفان زرد آسیا آقایی می کردی؟ دلمان قرص بود مهاجم حریف که بیاید صخره در برابرش گذاشته ایم. راستش را بگویم از تلویزیون هم قد و قامت با صلابتت به چشم می آمد، چه برسد به زمین مسابقه و چشمان حریفانت ...
یادت هست همان روزها به جمع برترین های قاره کهن رفتی؟ در میان نام های بزرگ به حمایت کشورت امید داشتی و آنها...!؟ میکروفون نود که به دنبالت می دوید را کنار زدی و با همان صدای باابهت گفتی: به عادل بگویید اگر استقلالی یا پرسپولیسی بودم هم همینطور بود؟ بروید با همان ها مصاحبه کنید!
چه دورانی را پشت سر گذاشتیم. چه رکوردهایی که تو و یارانت با یک دهه آسیایی بودنمان خلق کردید. آن فینال آسیا و آن حضور وصف ناشدنی در جام باشگاه های جهان ... تمام مدال هایی که به گردن انداختی و تمام جام هایی که بالای سر بردی. تمام لحظاتی که دستان گره کرده ات رو به آسمان بود ... از آن افتخاراتی که می شود برایش از تعبیر حالا حالاها، استفاده کرد.
راستی شماره پیراهنت را چرا عوض کردی؟ مگر نمی دانی که با شماره پنج سپاهان به اندازه یک دنیا خاطره داشتیم. مگر نمی دانی مردم این شهر چه شب هایی، با پوستر و عکس و پیراهن تو تا صبح نخوابیده بودند؟ آن همه جشن قهرمانی با شماره پنج کم نبود؟
راستی مگر تو برخلاف همه فوتبالیست ها، عاشق شماره پیراهنت نبودی؟ خنده های کودکان دیوار 47 چه لزومی داشت؟
یادت هست در آن روزهای آمدن سرمربی تیم ملی. به یکباره و مبهم اسم تو و همبازی گذشته ات مغضوب کارلوس شد؟ همان روزهایی که زمین و زمان بسیج شده بودند برای بازگشت مهدی رحمتی، اما هیچکس نام تو را نمی برد. راستی مگر سپاهانی بودن جرم بود که هیچکس حتی در حال و هوای مجازی هم، هوای تو را نداشت؟
راستی یادت هست همیشه تکیه گاه محکم هواداران تیمت بودی؟ در آن روزهایی که کاپیتان محرم با مصدومیت دست و پنجه نرم می کرد و یا آن روزهایی که شاید مبارزه خارج از مستطیل سبز برایش ارجح تر بود؟ یادت هست تو تنها تکیه گاهمان بودی و انگار هیچکس جز تو به اندازه محرم، محرممان نبود تا به نوای دلمان گوش دهد ...
حالا بعد از یک دهه سراسر افتخار ....
تو به یاد می آوری، مثل من، مثل آن هزاران چشمی که این چند خط را خواندند. مثل فریادهای هادی کاناوارو، مثل آوای قول و قراری که به یکدیگر داده بودیم تا یادمان نرود رویاهای آسیایی مان را ... مثل تمام روزهایی که درخشیدی و مثل تمام جام هایی که بالا بردی ... و شاید آرزوی سنگینت برای مردم این شهر محقق شده ... حالا تو وارث افتخاراتی و آنها وارث همان انسانیت...!
وقتی دستان گره کرده‌ات رو به آسمان بود
نظرات کاربران
برای ارسال نظر، باید در سایت عضو شوید.
آخرین ها