پاسداشت شهید عباس دوران
خلبانی که پهلوان دوران بود
به گزارش پایگاه خبری طوفان زرد به نقل از وبسایت رسمی باشگاه سپاهان سیام تیر ماه ۱۳۶۱، یادآور شهادت شهیدی است که با جانبازی مثال زدنی خود، لانه دشمن را ناامن کرد تا امنیت ملی کشور پایدار بماند.
دفاع مقدس که آغاز شد، در همان مهر ماه ۱۳۵۹ نامهای عاشقانه به همسرش نوشت و به شیراز فرستاد.
در بخشهایی از این نامه – که با عبارت «دوستت دارم خیلی زیاد» تمام میشود - نوشته بود: «... ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﺗﻮﻗﻊ ﺩﺍﺷﺖ ﭼﻮﻥ ﯾک ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﯾﺎ ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ، ﺟﻨﮓ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﻛﺸﻮﺭ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺁﻣﺪ ﻧﺸﺴﺖ ﺗﻮﯼ ﺧﺎﻧﻪ. ﺍﺯ ﺟﯿﺐ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺍﻣﺜﺎﻝ ﻣﻦ ﺧﺮﺝ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺪﺭ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺧﻮﺷﯽ ﻛﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺧﻮﺵ ﺑﺨﺖ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪﻫﺎﯼ ﮔﺮﺩﺍﻥ، ﺧﻮﺏ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﯾﻢ. ﺍﻻﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﻣﺎ ﺟﻠﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺖ ﻓﻄﺮتها ﻧﺎﯾﺴﺘﯿﻢ، ﭼﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺯﻥ ﻭ ﺑﭽﻪ ﻭ ﺧﺎﻛﻤﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﺪ؟»
این جملات را خلبان عباس دوران نوشته است؛ متولد ۱۳۲۹ در شیراز که از همان کودکی به خلبانی علاقه داشت و همین باعث شد تا با پیگیری و ممارست، به استخدام فرماندهی مرکز آموزش هوایی درآید. سال ۱۳۵۱ برای تکمیل آموزشهایش به آمریکا رفت و یک سال نشده، به وطن بازگشت.
از همان آغاز جنگ، در کوران حوادث بود و بارها جانفشانی کرد. او در تاریخ پرواز، رکوردی از خود بر جای گذاشته است که ظاهرا غیرممکن مینماید: بیش از ۱۲۰ پرواز جنگی در ۲۲ ماه!
یکی از این پروازها، پرواز بر فراز اسکله های «الاُمیّه» و «البکر» عراق و منهدم ساختن ۵ ناوچه دشمن بود که با کمک دوست و همکارش، خلبان حسین خلعتبری حاصل شد. یک بار هم به تنهایی به ۹ فروند هواپیمای جنگی دشمن حمله برد و ضمن منهدم ساختن یک فروند از آنها، بقیه را هم مجبور به فرار کرد.
طرحریزی عملیات بیت المقدس هم که پیش آمد، چنان پرواز میکرد که زمینه برای آغاز بخش اصلی عملیات یعنی رسیدن به هدف نهایی جهت آزادسازی خرمشهر، مهیا شد.
همین رشادتها بود که فرماندهی نیروی هوایی تصمیم گرفت تا او را به ستاد تهران منتقل کند. همسرش از این مسئله بسیار خوشحال شد. عباس در دفتر یادداشتش نوشت: «باید با زبان خودش، قانعش کنم که انتقال من به تهران یعنی مرگ من؛ چون پشت میز نشینی، دستور دادن و پرواز نکردن برای من، مثل مردن است.»
همین هم شد و پروازها ادامه یافت.
۳ خرداد ۱۳۶۱ که خرمشهر آزاد شد، برگ برنده جنگ به دست ایران افتاد و رژیم بعث در موضع انفعال قرار گرفت. این بود که متحدان غربی و عربی رژیم بعث برای خروج از این بحران تصمیم گرفتند تا راهکاری سیاسی را در بحبوبه جنگ نظامی برگزینند که همانا برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها در بغداد و ریاست این کشور به مدت هشت سال بر این اجلاس بود. عراق اصرار داشت که بغداد برای برگزاری این اجلاس کاملا امن است. ایران تصمیم گرفت تا بر خلاف دشمن، عراق را کاملا ناامن جلوه دهد. از طرفی ایران در سال ۱۳۶۱، موشک دوربرد برای حمله به عراق در اختیار نداشت، لذا تصمیم بر این شد که هواپیماهای جنگی و خلبانان قهرمان ملی، این مهم را بر عهده گیرند.
عباس دوران، یکی از شش خلبانی بود که برای این مهم انتخاب شد. درصد خطر این عملیات البته بالای ۸۵ درصد بود؛ چراکه به محض ورود هواپیماهای ایرانی به خاک عراق، پدافند دشمن به کار می افتاد؛ اما در عین حال چارهای نبود و باید این کار صورت میگرفت تا برگ برنده ایران همچنان محفوظ بماند.
ماموریت از بیستم تیر ماه ۱۳۶۱ آغاز شد و رزمندگان اسلام در حالی عملیات رمضان را در این ماه مبارک آغاز کردند که قرار بود حملات هوایی به بغداد هم در دستور کار باشد.
صبح روز سیام تیر ماه ۱۳۶۱ عباس دوران به همراه همکارش منصور کاظمیان در دو کابین هواپیمای اف - چهار نشستند و این در حالی بود که امیررضا، نوزاد هشت ماهه عباس، انتظار پدر را میکشید.
آنها به همراه دو جنگنده و چهار خلبان دیگر، عملیات را آغاز کردند. هدف، رسیدن به پالایشگاه «الدّوره» در جنوب بغداد و بمباران این مکان به همراه شکستن دیوار صوتی در بغداد بود. البته خلبانان، نقشه محل تعیین شده برای اجلاس غیرمتعهدها را هم در اختیار داشتند. پدافند دشمن از همان نزدیکی مرز آغاز شده بود و در نزدیکی بغداد به اوج خود رسید. هواپیمای عباس دوران و منصور کاظمیان مورد اصابت جزئی قرار گرفت و آنان با همان وضعیت، خود را به پالایشگاه رساندند و بمبها را خالی کردند.
در برگشت اما، پدافند دشمن شدیدتر شد و یکی از موتورهای هواپیما از کار افتاد. دودی که از هواپیما برمی خاست، امید به برگشت را ناامید کرده بود. منصور کاظمیان به یاد حرفهای روز قبل عباس افتاد: «منصور جان! اگر به مشکلی برخوردیم، تو خودت را به بیرون پرت کن و منتظر من نمان. من باید در هواپیما بمانم و ماموریت را به اتمام برسانم.»
عباس پیش از این نیز بارها به دوستان خود گفته بود که اگر روزی هواپیمایم مورد اصابت دشمن قرار گیرد، همان را هم به سر دشمن خواهم کوبید.
منصور از عباس میخواست که با هم و با استفاده از چتر نجات، فرود آیند، اما عباس دستگیره خروج منصور را کشید و پس از آن، خود و هواپیما را به هتل محل برگزاری اجلاس کوبید.
منصور وقتی به هوش آمد، در وزارت دفاع عراق بود. او ماهها در اسارت شکنجه شد و بالاخره پس از ۸ سال اسارت و آزادگی، در سال ۱۳۶۹ به میهن اسلامی بازگشت.
سال ۱۳۸۱ هم، بازگشتی دیگر رقم خورد. این بار، بقایای پیکر مطهر عباس دوران به همراه بقایای وسایل بجا مانده از او مانند دستکش و پوتین، به میهن رسید و در خاک شیراز آرام گرفت.
و امروز، سی و چهارمین سالروز شهادت خلبان پهلوان، عباس دوران است؛ شهیدی که به هنگام شهادت ۳۲ سال داشت؛ اما در تنها ۲۲ ماه حضور در دفاع مقدس، رشادتهای بیشماری را رقم زد و برگهای زرین و جاودانه ای را در تاریخ غیرت و شرف این مرز و بوم نشاند؛ برگهایی که همیشه برای جمهوری اسلامی، برگ برنده است.