هر سه شنبه با یاد او...
باشهدای دیار سپاهان: شهید یحیی درویشی
در جایی که همواره اخبار ورزشی و تیتر های پر تب و تاب آن، همه ما را به سوی خود سوق می داد؛ تصمیم گرفتیم هر هفته تیتری بزنیم از قهرمان ها، قهرمان های واقعی دیار سپاهان؛ پس برآن شدیم تا هر سه شنبه با بیان برگی از زندگینامه چند شهید، فضای مجازی هواداران طلایی را عطر آگین کنیم
شهید یحیی درویشی
سردار شهید یحیی درویشی ، 6 تیر ماه 42 در چادگان اصفهان ، در خانواده ای پر جمعیت و مذهبی چشم به جهان گشود. وی در اوایل کودکی به همراه خانواده اش به اصفهان آمد. علاقه ی او به ائمه (علیهم السلام) باعث شد که در جلسات مذهبی و روضه خوانی شرکت نماید، کمی که بزرگ تر شد،فعالیت چشم گیری در مسجد محله پیدا کرد. با وجود سن کمش؛منبع خوبی برای پاسخ به سوالات دینی و مذهبی هم سالانش بود. چندین بار نهج البلاغه و قرآن را دوره کرده و تا حدودی از حفط بود. در دبیرستان هاتف محصل رشته اقتصاد بود؛که به صف انقلابیون پیوست و در راهپیمایی ها و تظاهرات علیه رژیم ستم شاهی حضوری فعال داشت ، همچنین در پخش اعلامیه ها و نوارهای امام خمینی فعالیت می کرد . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت بسیج در آمد. و با شروع درگیری ها در غرب کشور،داوطلب مبارزه با ضد انقلاب شد ولی به دلیل پایین بودن سنش از پذیرفتنش خودداری کردند او با فعالیت و سماجتی که از خود نشان داد از طرف بسیج مبارکه به کردستان اعزام شد. وی پس از سه ماه مبارزه با عناصر ضد انقلاب ، با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ، روانه ی جبهه های جنوب شد و در عملیات فرمانده کل قوا(60/3/25)در دارخوئین حضور یافت که سرانجام از ناحیه ی پا مجروح شد و به ناچار برای درمان به اصفهان آمد . بعد از بهبودی به جبهه بازگشت و در عملیات ثامن الائمه (60/7/5) شرکت کرد. وی در حملات شدید بعثی ها از خود جانفشانی زیادی نشان داد . یحیی در عملیات بیت المقدس(61/2/10) حضور داشت و در این عملیات دوباره مجروح شد و به اصفهان انتقال یافت که پس از بهبودی دوباره عازم جبهه شد در عملیات محرم(61/8/10) شرکت کرد . صفای باطن و دلاوریهایش زبانزد بود و فرماندهان و نیروهای رزمنده،عاشق مصاحبت با وی بودند . یحیی در این دوران با تجربه ی طولانی که داشت به یک فرمانده ی بزرگ تبدیل شد ، به تیپ قمربنی هاشم (علیه السلام) مامور گردید. شجاعت و دلاوری و آشنایی و تجربه طولانی او به امور نظامی سبب شد تا فرماندهی گردان سلمان به وی سپرده شود . سلحشوری و فداکاری او چنان بود که در معاونت عملیات تیپ ، نقش فرمانده ی محور را بر عهده داشت . فعالیت های متعددش و تجربه ای که به دست آورده بود،سبب آن شد که چندین بار زمانی که در اصفهان به سر می برد،دشمنان اسلام در صدد ترور وی بودند اما به لطف خدا و یاری ائمه موفق به انجام نقش های شوم خود نشدند .
برای عملیات والفجر4 مسئولیت شناسایی،به عهده وی گذاشته شد یحیی فعالیت زیادی انجام داد اما چند روز قبل از شروع عملیات،در حین شناسایی مواضع دشمن به اسارت نیرو های بعثی در آمد و همین اتفاق شهادت مظلومانه او و افرادش را رقم زد ، چند شب قبل از عملیات والفجر4 ،یحیی به همراه دو نفر دیگر به نام های «سعید مغرور» و «رضا گنجی» راهی شناسایی نیروهای دشمن شدند ، نیروهای بعثی که به دلیل اثابت یکی از همراهان یحیی به مین و انفجار آن،متوجه حضور این سه شده بودند،یحیی و افرادش را محاصره می کنند اما فرمانده،با داشتن یک کلت و منور؛مانوری به نمایش گذاشت که بعثی ها تا حدود یک ساعت جرات پیش آمدن نداشتند.
سرانجام پس از دستگیری این سه نفر،نیروهای دشمن که به دنبال اطلاعات فرمانده و یارانش بودند،ناکام از به دست آوردن اطلاعات،یاران خمینی را بعد از شکنجه های وحشتناک(کشیدن ناخن،کندن پوست سر و...)مانند اربابشان حسین سر بریدند و در غربت و در 13 مهر 62 مصادف با تاسوعای حسینی به شهادت رساندند.
مدتی پس از عملیات و مفقود بودن فرمانده و یارانش،یکی از اسرای عراقی خبر از سه رزمنده و محل دفن دسته جمعی آن ها می دهد که حین شناسایی دستگیر و شکنجه و در نهایت شهید شده بودند. گروهی برای جستجو همراه با اسیر عراقی به محل مذکور اعزام می شوند و پس از تفحص،سه شهید بزرگوار را یافته و برای شناسایی آن ها اقدام می کنند این سه تن که به دلیل شکنجه های سخت و زیاد قابل شناسایی نبودند، به سرد خانه کهندژ اصفهان منتقل می شوند و سر انجام برادر شهید،یحیی را از روی دندان هایش شناسایی می کند . پس از شناسایی یحیی با 63 شهید دیگر تشیع و در گلزار شهدای اصفهان میان رفقایش آرام می گیرد