ما فردای هر بازی با شما هستیم
قسمت هفدهم؛ طوفانِ زرد ... سلام هوادار!
از آنجایی که در طلوع خورشید سپاهانمان عجیب خرسندی، شکل سابقش را در پیش گرفته است، سلاممان به شیرینی و به شایستگی یک سلام است به هوادارانی که برای چنین روزی پا به پای سختی های تیم طلایی شان گام برداشتند....
شاید کمتر حسی که می توان داشت، حس خوشایندی از حضور در کنار طلایی هاییست که تا آخرین ثانیه ها هم دست بر نمیدارند از نوای همیشه آشنایشان...
می دانم چه حال خوبیست که در کنار طلایی هایمان تشویق ایسلندی کنید و این دلبری های طلایی تان چشمانمان را مجذوب رابطه ی تان کند... در شبی که بغض انتقام زردها در خانه خودشان شکفت...
دستانتان که کوبیده میشد به یکدیگر دلمان را به امیدواری ها میدوخت تا هرگز راه جدایی یافت نشود هرچند که برای خودمان در یک بازی بریده باشیم و دوخته باشیم هم خودش یک حال عجیب ست در دوران کویری که جز انتظار یک معجزه چیز دیگر نمی توانست فکرمان را معطوف خاطره ها کند...
گویا چند وقتی میشد که قید رویا و رویا پردازی هایمان را به کل زده بودیم و دلمان را خوش هماهنگی های آرامش دهنده شان کرده بودیم...
اصلا یک مدت میشد شیر زخمی مان را به هر نامی میخواندند و تنها لحظاتی که ما با تمام باورمان ایستادیم... باوری به وسعت اندیشه های یک مرد کرواتی...!
با وجود ویسی و استیماچ هم می دانستیم آن ها مرد این کارها نیستند... کرانچار حتی اگر جوانگرا هم باشد لاقل خوب می داند چگونه اعتماد کند... اعتماد... شاید غریبه ترین واژه برای مربیان اسبق مان!
حالا حتی اگر همین یک بازی پر گل باشد باز هم شایسته خوشحالی هایمان است... در پهنای منظومه شمسی، روزی فراخواهد رسید که همه منظومه ها دور خورشید طلایی مان، دور افتخار می زنند...
و حالا طوفان زرد... طوفانی که تنها یک اسم نیست بلکه دنیای عاشقانه هایمان است...
برگردیم به شب خاطره انگیز نقش جهان...
پدیده ی سپاهان در نقش جهان رونمایی شد در حالی که شاید کمتر کسی انتظار شب پر ستاره ی اصفهانی ها را داشت... شبی که خیلی ها به کلی قیدش را زده بودند...
نیمه اول که جنگیدند دلمان میزد برای لحظه هایی که با بی دقتی راه توپ را به خارج زمین جهت می دادند و دلمان به حال حسرت های احتمالی در پایان بازی چنان روزهای گذشته می افتاد و حسرت وجودمان را فرا می گرفت...
در تمام لحظاتی که تمام افکار و گذشته ی نه چندان شیرین به سمتمان سوق آوردند، ایزد یزدان به داد قلبان همیشه طلایی مان رسید تا در دقیقه ی 45 و همان نفس های آخرِ نیمه اول، یزدانی با امیدواری ای از جنس اعتماد، راه امید را نشانمان بدهد و راهی رختکن شود تا برعکس تمام بازی های پیشین اینک امیدمان در دهانه ی دروازه جوانه بزند...
سپاهانِ نیمه ی دوم اما طوفانی وارد میدان شد و گویا تنها ده دقیقه نیاز داشت تا با هتریک واقعا جانانه، خودش را به اثبات برساند و اینک غرش شیر طلایی را نشان پدیده ای های جسور و البته کمی غافل از حریف بدهد...
سپاهانی که کم پیش آمده بود این روز ها شبیه خودش باشد... قلبان هواداران در سکوها می کوبید در شب کولاک اصفهان... گویا در این بحبوحه ی زلزله ها، سپاهان زلزله نیز بازگشته است...
نمره بیست طلایی هایمان دست به کار شد تا در کنار علی محمدی و انصاری در امتحان شیرین کرانچار معدل شایسته پیروزی برای تیممان بگیرند در این ده دقیقه ی طلایی...!
علی محمدی که برای هفتمین بار قصد گلزنی داشت در دقیقه 53 با پاس قابل تحسین ساسان انصاری توانست با یک ضربه سر دروازه پدیده را بگشاید هرچند که گویا دل ساسان لک میزد برای یک گل زیبا و به یادماندنی آن هم برای حسن ختام مراسم پاگشایی طلایی هایمان...
انصاری که برایش فرقی ندارد عقب باشیم یا جلو، دست به دامان پاهایش شد تا طلایی بودنشان را در این هیجانات پایانیِ گل کاری ها، به رخ حریفانمان بکشاند...
و در همان حوالی بود که مهر پیروزی را در چارچوب هفته هفدهم برای طلایی هایمان کوباند...
از عالمه بگویم که یک عالمه دلمان را قرص نگهبانی هایش کرد... آن هم در شب پاگشایی تازه ورود طلایی مان... گویی امنیت به محوطه ی جریمه مان بازگشته است...
و به نظر می رسد باید به این خرید های مربیمان بسیار امیدوار بود... دروازه بانی که توانست در شب زیبای نقش جهان، سنگ تمام بگذارد و مورد لطف کرانچار و هواداران تیمش قرار گیرد... عالمه اما از پس اولین امتحان سرمربی سخت گیر و دقیق طلایی مان توانست به خوبی بر آید...
در شب درخشش سپاهان، پورقاز که در خط دفاعی میدان عجیب نظرمان را جلب کرده بود ما را برای دفاع از حریم دروازه هایمان با صلابت تر می کند... اویی که با نمایش قابل تحسینش در منتخب هفته هفدهم جای گرفت تا سپاهان در خط دفاع نیز بذر امیدواری بکارد...
بهترین مربی هفته شدن چه حسی دارد را تماما نمی دانم اما اینکه سرمربی ات بهترینِ هفته شود، شیرینی اش قابل توصیف نیست... چه برسد به آنکه تیمت هم برترین هفته باشد...!
کرانچارمان قصد رونمایی از سپاهانِ نیم فصل دوم را داشت... حلقه ی گمشده ی خط حمله مان پیدا شده است و این خودش یک سناریوییست در قالب اعتماد به یک مرد... مردی که همان بودنش کافیست تا سپاهان واقعی تجسم یابد...!
هوادار... می توانم حدس بزنم به چه اندازه با 4 گل طلایی دیشب، دلجویی ات را کردند تا مرهمی باشد بر این زخم های پیوسته....
می دانم تو هم همچون من دلت نمی خواهد دیشب را تنها یک رویا بدانی اما برای توالی کردن روزهای شیرینمان، دست همت می خواهد تا باز هم حمایت کنیم به امید روزهایی که بهترین ها از آن ما باشد...
چقدر این تلاطم آمدن هایتان شایسته سپاس است یار سپاهانی... سپاهانمان هرچند کمی از تلخی ها کاست اما برایش کافی نیست...
ما از کرانچار و شاگردانش بیشتر از آنچه که دیده ایم خواهیم دید... و این میسر نمی شود مگر با حضور تو..!.
شیرینی این برد تقدیم به تو هوادار... تقدیم به تو و تبریک برای ثمره های حمایتت که همچون ستاره در آسمان اصفهانمان سوسو می کند تا هنگام ناامیدی دلمان گرم سعادتشان بشود....
قلبان طلایی تان در لحظه های کوبنده مان می کوبد... پاهای طلایی ات پر هیجان و دستانت آنچه را که دیدگانت میبیند را در هیاهوی ثانیه ها به دست تشویق میسپارد...
تو را ای هوادار... با الفبای احساسمان قدر می دانیم...
اما هوادار... جدای تمام اتفاقات دیشب حضور پر فروغ تو، ورزشگاه طلایی را تقدیم طلایی پوشان کرد...
بوسه بر حضور همیشه پر حمایتت هوادار... و پاقدم های طلایی ات که همیشه برایمان بهترین ها را رقم زد...
هوادارانی خاص شدید تا اینبار همگی بدانیم بهتر از خودتان، تنها خودتان هستید...
هوادار... نمی دانم به چه زبانی از بودن همیشگی تو، جملات سپاس را ردیف کنم تا ارزش حضورت را بیان کنم... اما می توانم پانورامای بودنت را در خاطره هایم بگذارم و روی آن بنویسم:
باز هم هواداران تکرار نشدنی...!
نقش جهان برای حضورت کم است...
با طرفداری ات ای بهترین! همیشه بهترین خواهیم بود... هوادار بودن تنها شایسته توست...
اصلا دیشب با حضور تو زیبای میدان شده بودیم... هوادار...
نقش جهان آماده ی طوفان زرد است...
به امید پیروزی پر گل طوفان زرد در دیدار با پارس جنوبی جم...
ما فردای هر بازی با شما هستیم، پس...
سلام هوادار!