یادداشت؛
می نویسم برای فروغ!
می نویسم برای فروغ..!
می نویسم برای تو... خانمِ گلِ لحظه های خالی از "خوش شانسی"...
اصلا فلسفه ی فروغ شدن و فروغ ماندن را که کنار بگذاریم نمی توانیم صرف نظر کنیم از چیزی که حقیقت است:
شعشعه و فروغِ ثانیه ها؛ تنها در تاریکی ها جلب توجه می کند... تو اما تنها فروغی هستی که برایت شب و روز ندارد!
روزها با خورشید می تابی و غروب را با روزگار سر کرده... شب ها هم که می شود در کنار ماه دلبری می کنی...
شاید گفتن از فروغِ لحظه ها خودش یک سناریو بشود اما ما می گوییم "فروغ"... شما تا ته خط را بخوانید... :
یک میدان بود و یک طلای تمام عیار!
می نویسم برای تو فروغِ سپاهانم!
برای تو که شاید اینک دردِ نبودنت در میادین و در کنار بهترین بانوان طلایی، دردِ ساده ای نباشد اما یادت نرود که دردِ تو، دردِ ماست... دردِ طلایی هایی که برای تو می جنگند...!
برای شادیِ فروغینشان!
اصلا جنس بودنت فرق می کرد... نوع حرکاتت متفاوت بود و متفاوتمان میکرد در میان سایرین!
تو حریفی نمیدیدی و این هنرمندی حرفه ات را نمایان می کرد...
اصلا تو فروغ بودی... فروغِ سپاهانی که هرگز نمی توانست شکست را بپذیرد!
کمی شاید صبر؛ تلخ ترین طعمِ این روزهایت باشد ولکن... برخیز!... به شکست ها لبخند بزن...
بگذار آن ها هم از رقابت با تو بگریزند؛ بانویِ طلاییِ لحظه ها!
بگذار پارگی رباطت هم شرمنده ی پاهای طلایی ات شود و پایش بلرزد از پا در آوردنت...!
اما... از ته دلت خرسند باش... از آنکه این ضربه حاصلِ ناتوانی حریف در مقابل توست؛ بهترینِ میادین مان...!
وقتی نمی توانند گل بسازند پس چاره ای ندارند تا کارِ گل سازمان را بسازند...!
کارِ تو را که برایمان یک تنه کارساز بودی...!
ای کاش بدانی تمام این واژه ها تنها بهانه ایست برای از تو گفتن...
برای گفتن از فروغِ پر فروغ مان...
بانو جان!
نکند لحظه ای طعمه ی نقشه ی روزگار شوی و خودت را تسلیمِ شوکِ ناخوانده کنی!... اینجا چشمانِ زیادی با درخشش ات، درخشیدند...!
و همان چشم ها اینک از اشک برق می زنند... آب میریزند پشت پاهای طلایی ات تا بزودی بازهم در اوج میدان تو را بنگرند...
چشم انتظاری سخت است اما سخت، چشم انتظارت نشسته ایم...
در انتظارِ سرسخت ترین پا طلای دنیای دخترانه هایمان!
یارِ پیروزی ها!
برای بازگشتت کافیست بجنگی... یعنی... تنها کافیست فروغ باشی!
بانو...! برای تو نوشتم... به نام فروغ و به نام خانم گلِ زرین مان...!
به زودی اما با قدرت همیشگی ات بازگرد... شب های بی فروغ، دیدن ندارد...
با آرزوی سلامتی برای بیست ترین دهِ دنیا!