ما فردای هر بازی با شما هستیم
قسمت بیست و پنجم؛ پایانِ خوش ... سلام هوادار!
انگار سپاهانمان فقط به یک منصور نیاز داشت تا چند روز هم که شده مرگ را مقابلِ دیدگانش نبیند... یک منصور یا یک ناجی...
فرقی نمی کند هر چه بود و هست؛ خَلاصمان کرد از روزهای خسته و کسل بارِ طلایی ها...
اگر شما هم بازی را دیده باشید حتما از عالمه حسابی خوشتان آمده اما من نمی دانم در این قسمت پای او را به تعریفاتم بکشانم یا آنکه به جای او از مدافعانمان بگویم که همه جوره هر کدامشان عالمه ای بودند برای خود!
ابراهیم شاید باید زودتر از این ها می آمد؛ زودتر از آنکه به اینجا بودن ها عادت کنیم... اصلا آنقدر فرای ذوق ها نشسته ایم که شاید واژه های شایسته هم نمی توانند شایستگیِ توصیف شدن را از آنِ خود کنند...
و چه زیباست گفتن از ابراهیم ها... منصور و عالمه... بی نظیرانّ طلایی!
حالا می توان گفت به این سپاهانِ کبیر، امید داریم... چه زیباست ویترینِ طلاییِ افتخاراتمان را دستی بکشند برای قهرمانِ 98!
راستش را که بخواهی؛ می خواهم از همه تشکر کنم... از همه ی کسانی که دیشب باعثِ پایانِ خوشِ نود و شیشیِ مان شدند...
اول از منصور... شاید اگر منصور نمی آمد هنوز که هنوز است باید بندِ یک بردِ شیرینِ پیاپی، آن هم در نقشِ جهانمان می شدیم... یا که رویایِ پیروزی برایمان رویایی تر از همیشه می شد...
می دانم خیلی زود است برای نتیجه گیری از مربیِ تازه رسیده به جَمع مان... اما باید بگویم از جانبِ تمامِ هوادارانِ طلایی، بابت این طلسم شکسته از منصورِ ابراهیم زاده متشکریم...
و از ساسان... ساسان که می گویم؛ یادِ انصاری هایش می افتم... یک تنه خودش 11 نفر است...
گویا شهید غازی حواسش حسابی به تیممان بود که پایان خوشی برای هوادارانش بسازد... در روز شهادتش بازهم هدیه گرفتیم از این شهید بی مانند...
اما دقیقه ها که می گذشت چشممان به پاهای ساسان بود و با هر حرکتش دلمان گرم میشد به روزهایی که ناجی مان شده بودند...
نمی دانم واقعا انرژی مثبت چقدر فعال است که دقیقه پانزده که شد دیگر آرامش جای خودش را انداخته بود در میانه میدان و به تماشای بازی نشسته بود... موقعیت ها پیش آمدند اما بازهم آرامش از جایش بلند نشد...
سرنوشت هم روی نیمکتِ هواداریمان می دانست پایان خوشی در انتظارِ طلایی هاست... داور سوتش را که زد اسفند را با تلخیِ گذشته اش دود کرد برای همیشه تا شاید سپاهانمان، طعمِ خوشِ پیروزی ها و روزهای واقعیش را در نود و هفتِ منتظر و طلایی بچشد...
جعفری یعنی ضربه، پاس و نفوذ... وقتی که می درخشند و نمیشود ندید گرفت... نمیشود گذشت از این حسنِ طلایی!
شاید گفتن از حسن جعفری یک چیز معمولی نباشد چرا که بازیکنانی داریم که در اوجِ بهترین بودن؛ محو نام ترینند...
مثل دهقانی... کشفِ منصور که حسابی خوش درخشید در امتحانِ این مربیِ امتحانی!
خیلی بیانیه ها آمد از عنوان های درخواست هواداری به مدیریت باشگاه فولاد مبارکه سپاهان... اما...
یک روز آمدید به جمع اتحاد، بیانیه دادید... بیانیه حضور هشت هزار نفری!
باید اقرار کنم به زیباییِ دنیای هواداریتان ندیده ام و نخواهم دید... اتحاد، خاصِ هوادارانِ طلاییست...
سپاس یار سپاهانی؛ که سپاسِ اصلی از آنِ توست...
سپاهان قلبِ تپنده ی ایران... این جمله را مدیون اتحاد و حضور همیشگی تان هستیم...
سپاهان می نازد به این داشتنتان که برای خودش نمونه ای از جنس حضور است...
شما را که داشته باشیم دیگر برایمان مهم نیست داوری چه خواهد کرد حتی برای بانوانمان...
حق سپاهانمان ناداوری نیست... از الهامی که جنگید تا جنگ برایمان بوی قهرمانی بگیرد... مردود کردن ناحقِ گل از گل نزدن هم تلخ تر است...
که ای کاش نمیزدیم تا اینگونه برایمان #باید_ببازی پررنگ جلوه نکند... بانوانی که آمدند تا این بودن های سپاهانی را تقسیم کنند میان خودشان و آقایانمان... اما گویا داورانمان به اسم سپاهان هنوز هم حسادت می کنند و زمین خوردنش را به دیده ی منت میپذیرند!
دو بازیِ دیگر برای بانوانمان مانده است تا نود و شش برایشان تمام شود... ما آرزوی بهترین ها را داریم برای بهترین های طلایی...
ما هوادارانِ طلایی هستیم؛ پس باورتان داریم...
افتخارمان این است که با بانوان مان شانه به شانه گام می نهیم برای رسیدن به قله ی افتخارات... اینکه می گویند از جایگاهِ ضعیفتان در اندیشه ها!... اینکه میگویند بانوان و محدودیت ها... این ها را جدی نگیرید... بعضی خانم ها به معنای واقعی مَردند و با غیرت...
سپاهانمان به هردو گروهتان می بالد... دنیای هواداریتان پابرجا...
هوادار... برای تمامِ بودن هایت تو را سپاس...
اینک با تمام نفس نفس زدن هایمان، از آن دلشکستگی هایی که با هم رفع و رجوع اش کردیم و آن لبخند هایی که از سر نجات یافتنمان زدیم... و این دورهمی هواداریمان که برای خودش یک دنیا بود فرای این قسمت ها، خداحافظی می کنیم به امید شیرینیِ 97 که با هیچ هفتی به زیبایی آقایی نمی توانست قسمت بیست و پنجممان پایان بپذیرد...
اینک پرونده نود و ششی سلام هوادار بسته شد، برای تو و برای همه هواداری هایت سر تعظیم فرود می آوریم...
با آرزوی سالی فوق العاده عالی برای هواداران فوق العاده ی سپاهانم...
سالِ نه چندان جذابِ 96 را بدرود می گوییم اما در 12 فروردینِ 97 منتظرِ بیست و ششمین سلام هوادارِ ما باشید...
به امید پیروزی پایدارِ طلایی ها در دیدار با پیکان تهران...
ما فردای هر بازی با شما هستیم، پس...
سلام هوادار!