حالا ساختارها هستند که موفقیتها را تضمین میکنند
لیگ چهاردهم چه درسهایی برای لیگ پانزدهم دارد؟!
اگر فوتبال را در مفهوم عام یک دریا بدانیم، لیگ فوتبال هر کشوری مانند رودخانهای است که آن را تغذیه میکند و نمیگذارد با خطر مواجه شود.
اکنون در میانه دو لیگ ایستادهایم، لیگ چهاردهم با قهرمانی تیم سپاهان به پایان رسید و تا شروع لیگ پانزدهم فرصت چندانی باقی نمانده است. حالا که همه غوغاها و هیاهوها را پشتسر گذاشتهایم، فرصت خوبی است تا نگاهی موشکافانه و جدی به لیگی که عمرش به انتها رسید، داشته باشیم و درسهایی را که از آن لیگ گرفتهایم، برای پویایی لیگ پیش رو به کار گیریم. هر چه باشد، مدتی بعد لیگ جدید آغاز میشود و ما میتوانیم با شناخت از گذشته، ضعف و قدرتهای لیگ آینده را حدس بزنیم؛ لیگی که چه بخواهیم و چه نخواهیم، بخش عمدهای از عمر ما علاقهمندان فوتبال را به خود اختصاص خواهد داد.
2 ـ مهمترین اتفاقی که در لیگ چهاردهم به عنوان یک درس میتواند مدنظر باشد، لزوم توجه به مقولهای مهم به نام ساختار است. آنچه در لیگ چهاردهم اتفاق افتاد، این بود که باشگاه به عنوان یک کلیت تاثیرگذار خودش را بیشتر از همیشه نشان داد. در فوتبال ایران به طور سنتی، مربیانی داشتیم که به تنها مرجع مربیگری در یک باشگاه تبدیل میشدند و به عبارت دیگر تمام باشگاه را در خودشان خلاصه میکردند، اما این رویه کمکم دارد از فوتبال ایران رخت میبندد و تیمهایی در فوتبال موفق میشوند که سرمربی هم در قالب جزئی در یک ساختار تعریف شده در باشگاه به فعالیت بپردازد. باشگاه در تعریف درست آن باید به گونهای باشد که هر کس حوزه عملکرد خود را بشناسد و در آن چارچوب کار کند. دیگر دوران مربیانی که درباره همه چیز یک باشگاه تصمیم میگیرند، به سر آمده است. حالا ساختارها هستند که موفقیتها را تضمین میکنند، نه افراد. افراد البته به طور حتم تاثیر گذار هستند، اما در آن حوزه که تعریف شده است. سرآمد این تفکر سپاهان اصفهان است، تیمی ساختار محور که در سالهای اخیر، هیچ تغییری نتوانسته آن را از این رویکرد دور کند. تیم نفت تهران نمونه موفق دیگری از این مدل ساختار محوری است. در کنار این دو باشگاه به تیمهای منظم و دارای ساختار دیگری چون فولاد خوزستان و ذوبآهن اصفهان هم میتوان اشاره کرد.
3 ـ اقتصاد نکته مهم دیگری بود که لیگ چهاردهم با صدای بلند فریاد زد. فوتبال ایران در این مقطع زمانی نیاز مبرم دارد که به خودش بیاید. باید باور کنیم که بدنه نحیف فوتبال ما نمیتواند از پس قراردادهای میلیارد تومانی برآید و مجبور است کمی خرج را آهستهتر کند. این روزها با انبوهی از بدهیها مواجه هستیم که معلوم نیست، چه زمانی قرار است، پرداخت شود. تیمهایی که چندی پیش، دست در جیب دولت داشتند، این روزها برای تامین هزینههای روزمره خود با مشکلات جدی و عدیده مواجه هستند. زنگ خطر اقتصاد در فوتبال ایران بارها به گوش رسیده است. قاعده نانوشته در فوتبال این روزهای ما آن است که هر کسی با پاسپورت غیرایرانی وارد چرخه فوتبال ایران شود، یک روز کارش به فیفا و شکایت میرسد. اینها همه نشان از جدی بودن خطر ضعف اقتصاد در فوتبال ایران دارد.یادمان باشد در همین لیگ حتی تیمی مثل نفت تهران که ظاهرا نباید مشکل مالی داشته باشد، برای سفر خود در لیگ قهرمانان آسیا با مشکل مواجه بود. اگر اقتصاد را جدی نگیریم، خیلی زود این فوتبال به ورشکستگی اقتصادی میرسد.
از نظر اقتصادی یک بحران جدی دیگر هم فوتبال ما را تهدید میکند. این روزها مسالهای به نام مالکیت و این نکته که چه کسی حاضر میشود هزینههای یک تیم فوتبال را پرداخت کند، مسالهای است که گریبان فوتبال ایران را گرفته و نمیتوان از کنار آن براحتی عبور کرد. از محبوبترین تیمهای فوتبال ایران تا تیمهای کوچک در این درد مشترکند.
4 ـ درس بزرگ دیگری که از لیگ چهاردهم میتوان آموخت، این است که گذشته هیچ تضمینی برای حال ندارد. این نکته در همه سطوح لیگ چهاردهم خودش را نشان داد. مساله باشگاههای پایتخت هیچ گاه در لیگ نتوانستند خودی نشان دهند و درمقاطعی از فصل تبدیل به تیمهای کاملا معمولی شدند و مقابل تیمهای کوچک چنان ضعیف کار کردند که هیچ کس باور نمیکرد. مربیانی با نامهای بسیار بزرگ داشتیم که در چرخه لیگ نتوانستند روزهای خوب گذشته را تکرار کنند و در میان بازندههای لیگ جای گرفتند. امیر قلعهنویی در راس این مربیان جای دارد. پس از او میتوان به حمید درخشان و منصور ابراهیمزاده و حتی علی دایی اشاره کرد. در میان بازیکنان هم میتوان به سید مهدی رحمتی اشاره کرد؛ دروازهبانی که یکی از بهترینهای تاریخ ما محسوب میشود، اما در تیمی مثل پیکان نصیبی بیش از سقوط به دسته پایینتر نداشت. این نشان میدهد که نامهای بزرگ برای رسیدن به موفقیت به هیچ وجه تضمین محسوب نمیشوند و موفقیت در روزهای نوین فوتبال ایران ابزارهای دیگری هم میخواهد؛ ابزارهایی که هر کدام باید شرایط زمانی و مکانی درست خود را داشته باشند.
5 ـ یکی از زیباییهای لیگ چهاردهم، اضافه شدن نامهای تازه بود. نامهایی که چه به عنوان مربی و چه بازیکن، میتوان آنها را دوست داشت. لیگ چهاردهم تلاشی بود برای پوست انداختن فوتبالی که میخواهد روند روبه رشد خود را ادامه دهد.مربیان جدیدی که توانستند از تمام مربیان دیگر سبقت بگیرند و خود را به جایگاه بلندی در فوتبال برسانند، نور امید فوتبال ایران هستند و بازیکنان جوانی که دست کارلوس کی روش را برای جوان کردن ترکیب تیم ملی باز گذاشتهاند، نشان میدهد اتفاقات خوبی در لایههای زیرین فوتبال ایران افتاده است که میتواند برای روزهای آینده هم امیدبخش باشد. لیگ پانزدهم هم اجبار دارد به این رویه ادامه دهد و اعتماد کردن به چهرههای جوان را در دستور کار خود قرار دهد. در لیگ آینده هم باید فوتبال ایران به شیوهای درست و منطقی در این مسیر حرکت کند و بدون آن که بترسد، شرایطی فراهم کند که جوانترها بتوانند در کنار باتجربهها راه خود را برای رسیدن به بالاترین سطح پیدا کنند. پویایی فوتبال همین است و لیگ ما باید همیشه در این راه حرکت کند. فوتبال ایران نیاز به پوست انداختن دارد و لیگ مهمترین ابزار این راه است.